رشتکده،  یادداشت/ محمدرسول محمدپور، برخلاف تصور رایج، قالبا بررسی عوامل اختشاش ها نشان میدهد که علل بروز این کنشِ خارج از عرف در جوامع، مولفه هایی بیش و پیش از علت میدانی آن بوده و ریشه بسیاری از اعتراضات مردمی و چالش های اجتماعی، روند غلط اداره کشور و عدم توزیع عادلانه منابع مادی و […]

رشتکده،  یادداشت/ محمدرسول محمدپور، برخلاف تصور رایج، قالبا بررسی عوامل اختشاش ها نشان میدهد که علل بروز این کنشِ خارج از عرف در جوامع، مولفه هایی بیش و پیش از علت میدانی آن بوده و ریشه بسیاری از اعتراضات مردمی و چالش های اجتماعی، روند غلط اداره کشور و عدم توزیع عادلانه منابع مادی و معنوی است که به تدریج جامعه را از یک پیکر واحد به دو یا چند قطبی تقسیم می کند و وقوع این اتفاق منحوس به هر شکل و دلیلی در یک روند فرسایشی آبستن تقابل حکومت با مردم و گسست این دو رکن از یکدیگر می گردد.
حکومت وقتی مشروعیت مطالبه قوانین جاری خود را از آحاد جامعه دارد که فارغ از نگاه جناحی و حزبی و هر گونه تقسیم بندی، حداقل های معیشت را برای آحاد مردم فراهم کرده باشد و توزیع منابع بدون در نظر گرفتن رانت و ویژه خواری صورت گیرد و فرصت های یکسان به دور از ایجاد آکولادهای خودی و بیگانه برای همه یکسان فراهم گردد.
به طور قطع نسل های جدید در هر جامعه سطح طبقاتی خود و سایر افراد را ملاک و محوری جهت قضاوت عملکرد حاکمیت قرار خواهند داد و اگر در این تراز یک حکومت نمره قبولی دریافت نکند نه تنها حمایت قشر جوان که پشتوانه راهبردی هر جامعه ای محسوب میگردد از دست میرود بلکه به مرور در زمینه تمکین از قوانین و حتی خطوط قرمز از سوی نسل های جوان و پیشرو با بحران روبرو خواهد شد و استمرار این بحران قطع به یقین منجر به تقابل خواهد شد.
این یک امر اثبات شده است که وقتی حکومتی با نگاه جریانی و یا رانت محور با نسل جوان روبرو گردد در گام نخست این حوزه آموزش است که با چالش روبرو خواهد شد یعنی بخشی از جامعه که با حاکمیت به هر دلیلی عجین است و اتفاقا از نظر کمیتی، آماری حداقلی را در برمی گیرد از ابتدا در شرایط مطلوب قرار گرفته و در فضایی مملو از امکانات پرورش می یابد چشم انداز روشنی برای خود متصور است و البته جمع کثیر دیگر از همان ابتدا با مقایسه روزمره زندگی خود و لمس تفاوت ها و تبعیض به نوعی طعم تلخ سرخوردگی را میچشد و این یعنی آغاز شمارش معکوس یک بمب ساعتی در مقیاس یک کشور…
باید در نظر داشت نسلی که از ابتدا درست آموزش نیافته در همه مراحل زندگی با ناهنجاری همسویی خواهد داشت و حتی در بیان اعتراض خود نیز قادر به رعایت موازین مشروع نیست و چون معضلات خود را معلول بی قانونی یافته، عدول و عبور از قانون را همواره برای خود حقی محفوظ میداند و در تمام مسیر زندگی خود را از حاکمیت منفک و البته بستانکار میداند.
با انباشت این مطالبات و لمس تفاوت ها و تبعیض ها این نسل با افکاری سرخورده رشد میکند و به سرعت در جامعه تکثیر می گردد و آنگاه به دنبال جرقه ای برای عصیان خواهد بود تا دردهای خود را نه به زبانی صحیح و صریح (چرا که از ابتدای راه با فقدان آموزش و عدم پرورش مناسب رشد کرده است) بلکه با فریاد و عبور از هر نوع خط قرمز و هنجار بر سر جامعه و حاکمیت هوار خواهد کرد.
حال حاکمیت که آبستن و مقصر اصلی وضع موجود است به نوعی با دست خود تیشه به ریشه ای زده که دیگر هیچ کس بنیادی بر آن قائل نیست و به قولی نه راه پیش دارد و نه راه پس…
اینجاست که هر نوع برخوردی منحصرا علت اتفاقات ناخوشایند بعد خواهد شد.
از یک سو حاکمیت نه توان عقب نشینی از مواضع خود را دارد چرا که کارگزاران آن غرق در رانت سیستماتیک شده اند و این رانت را حقی مسلم برای خود می دانند و برای حفظ آن از هیچ تلاش و کنشی فروگذار نیستند و از سویی دیگر پاسخی قانع کننده برای نسل جوان مطالبه گر، سرخورده و خشمگین روبروی خود ندارد.
در مقابل نسلی که برعکس طیف متصل به حکومت آینده ای برای خود متصور نیست و خود را سوخته نامیده و چیزی برای از دست دادن ندارد و برای تغییر شرایط موجود بدون ذره ای عاقبت اندیشی بر هر ریسمانی چنگ میزند و احکام عقیدتی قطعا جزو اولویت های آن نخواهد بود و براحتی از هر خط قرمزی عبور خواهد کرد.
این دقیقا زمانیست که جریان های معاند آب را گل آلود دیده و سرمایه های بالقوه خود را بالفعل یافته و با هدایت اعتراضات از طریق رسانه و ورود عناصر خود به میدان فضای اختشاش را حاکم بر کشور می کنند.
اینجاست که جوان و نوجوان مطالبه گر براحتی به یک نیروی برانداز بدل می شود و معاندین با این حربه به اهداف خود خواهند رسید.
شرایط موجود پیش از تقابل مردم با حکومت باعث گسست نسلی بین نسل اول و نسل های جدید گردیده است به نوعی که خانواده ها محلی برای مصاف جوانان مطالبه گر با والدینی که آنها را به عنوان بخشی از بانیان وضع موجود می دانند و از این رو بنیان خانواده نیز در جامعه تحت شعاع قرار گرفته است.

در این تقابل باز هم این حاکمیت است که باید تکلیف را مشخص کند چرا که از یک طرف هنوز دست بالا و به اصطلاح قدرت قهریه در این کفه ترازو سنگینی می کند و به قولی توپ در زمین تصمیم سازان این چهار دهه است و از طرف دیگر معترضین رهبر یا لیدر مشخصی ندارند.
امروز حاکمیت یا باید با پافشاری بر خطوط قرمز خود با شدت بیشتری برخورد را ادامه دهد و معترضین را به سکوت «وادار» کند که البته این آتش همچنان زیر خاکستر داغ خواهد ماند و به هر بهانه ای عصیان می کند و یا باید تن به یک جراحی ساختاری زده و حتی الامکان با انعطاف پذیری خود را به خواسته مردم نزدیک تر سازد.