بسیاری از دختران تالشی درگیر چنین مشکلاتی هستند هر چند همیشه مرگ نصیبشان نمی‌شود بلکه پیامد‌های دیگری را به جان می‌خرند! آن‌ها تلخی فرار از منزل را در مسیر زندگی‌شان تجربه می‌کنند. دختران تالشی با انتخاب ازدواج از طریق فرار از خانه نه تنها از اقتدار و منزلت خانوادگی پدر می‌کاهند بلکه در جامعه‌ای با فرهنگ مردسالارانه از همان شروع زندگی متأهلی، قرب و منزلت خود را نیز از دست می‌دهند.

شیوا پروائی

*دکترای جامعه‌شناسی دانشگاه تهران- جامعه شناس تالشی

خبری هولناکی در روز‌های اخیر منتشر شد؛ «پدری جوان، دختر ۱۴ ساله خود را در تالش سر برید». داستان این است که دختری ۱۴ ساله با پسری ۲۹ ساله وارد رابطه دوستی شده است. پدرش با ازدواج آن‌ها مخالفت می‌کند، در نتیجه رومینا به قصد ازدواج از خانه فرار می‌کند و به رسم دیرین بعد از فرار به منزل یکی از بستگان نزدیک خانواده پسر پناه می‌آورند. پدرش از طریق دادگاه او را به خانه بازمی‌گرداند، به ازدواج دخترش رضایت نمی‌دهد و درنهایت او را به شکل بسیار وحشتناکی به قتل می‌رساند. این خلاصه‌ای از داستان رخ داده است.

لازم است اشاره کنم این نوشتار را کسی می‌نویسد که خود، فرزند تالش است. در آن فرهنگ زیسته‌است و آن فرهنگ را خوب می‌شناسد. فرزند آن خطه است و دوران کودکی، نوجوانی و جوانی‌اش را در آن خطه گذرانده‌است و با زیر و بم آن فرهنگ زیسته و درد‌های آن‌ها را چشیده‌است. فرزند دیاری که در آن فرار دختران از خانه به قصد ازدواج یک فرهنگ دیرپاست.

در این دیار دختران بسیاری را دیده‌ام که در اوان نوجوانی فرار از خانه را بر قرار در منزل برگزیده‌اند. از میان آن‌ها برخی ثمره‌ای دیده‌اند، ولی اغلب آن‌ها تلخی فرار را چشیده‌اند و سال‌ها در آن تلخی زیسته‌اند. خاطره این فرار‌ها در حافظه تاریخی همه نسل‌ها زنده است: مادربزرگان ما، مادران ما، خواهران ما و امروز رومینا و هم‌سن و سال‌های رومینا.

در این سرزمین، دختران نسل‌های مختلف خاطره‌ای از فرار دختران روستای خود دارند. به نظر می‌رسد فرار دختران تالشی یک پدیده تاریخی است که همیشه در بین دختران کارکرد داشته است. نه فقط در بین دختران نسل گذشته یعنی نسل مادربزرگان و مادران ما، بلکه در بین دختران دهه شصتی و دهه هفتادی و امروز در بین رومینای دهه هشتادی نیز فرار از خانه به قصد ازدواج دیده می‌شود. چه خوب آموخته می‌شود تکنیک فرار و نسل اندر نسل پیش می‌رود.

فرار دختران از خانه به قصد اخذ مجوز ازدواج به وفور در روستا‌ها و شهر‌های تالش دیده می‌شود. دخترانی که از این طریق به خواسته خود می‌رسند؛ یعنی با جریحه‌دار کردن غیرت پدر موفق می‌شوند به ازدواج با پسر مورد علاقه خود برسند. غرور و اقتدار پدر با فرار دختران از خانه خدشه‌دار می‌شود و پدر به خاطر حفظ آبروی خانوادگی مجوز ازدواج می‌دهد، اما نکته جالب این است که این بار چنین تکنیکی جواب نمی‌دهد و پدر نه تنها مجوز ازدواج نمی‌دهد بلکه فرزندش را به شکل وحشتناکی به قتل می‌رساند.

سوالات بسیاری در مقابل ماست! آیا پدر رومینا خود قربانی نبوده است؟ آیا او می‌خواسته در مقابل نظام فکری و فرهنگی موجود مقاومت کند؟ چرا نمی‌پذیرد که دخترش در سن ۱۴ سالگی ازدواج کند؟ چرا در مقابل ازدواج دخترش مقاومت می‌کند؟ چرا قتل دخترش را انتخاب می‌کند؟ چرا این بار فرار دختر از خانه به ازدواج منتهی نمی‌شود؟

و، اما درباره رومینا، او می‌خواهد در سن پایین ازدواج کند و از تکنیک فرار استفاده می‌کند تا با فرار از خانه و ایجاد فشار اجتماعی و روانی بر پدر خانواده مجوز ازدواجش صادر شود. حتی اگر فرض بگیریم که فضای متشنج و پرتنشی در روابط خانوادگی‌شان حاکم بوده، با این‌حال باز این سوال مطرح می‌شود که چرا رومینا تنها ازدواج را برای فرار از تشنج‌ها و تنش‌های خانوادگی انتخاب می‌کند؟ چرا رومینا نتوانسته راه بهتری جز ازدواج پیدا کند؟

چرا دخترکانی، چون رومینا راه‌های دیگری برای تغییر شرایط زندگی‌شان پیدا نمی‌کنند؟ چرا او اهداف دیگری برای پیگیری ندارد؟ چرا او همچنان در دنیای مادران و مادربزرگان خود سیر می‌کند و ازدواج در سن پایین از طریق فرار از خانه را برمی‌گزیند؟ آیا دخترانی، چون رومینا نباید در این سن به دنبال ادامه تحصیل، مطالعه و یادگیری مهارت‌های مختلف باشند؟

چرا دختران دیار ما همانند گذشته تصمیم می‌گیرند که در سنین خیلی پایین، ازدواج کنند؟ آن هم نه با رضایت پدر و مادر بلکه حتی از طریق فرار. چه می‌شود که خانه برای کودک ناامن می‌شود و او در این سن، دنبال عشق و عاشقی می‌رود و حرف از ازدواج می‌زند؟

بسیاری از دختران تالشی درگیر چنین مشکلاتی هستند هر چند همیشه مرگ نصیبشان نمی‌شود بلکه پیامد‌های دیگری را به جان می‌خرند! آن‌ها تلخی فرار از منزل را در مسیر زندگی‌شان تجربه می‌کنند. دختران تالشی با انتخاب ازدواج از طریق فرار از خانه نه تنها از اقتدار و منزلت خانوادگی پدر می‌کاهند بلکه در جامعه‌ای با فرهنگ مردسالارانه از همان شروع زندگی متأهلی، قرب و منزلت خود را نیز از دست می‌دهند.

به نظر می‌رسد فرار دختران تالشی، یک بازی برد و باخت است. آن‌ها اگرچه می‌توانند با این کار، پدر و خانواده پدری را تحت فشار قرار دهند که با ازدواج فرزند موافقت کنند، اما در آن سوی ماجرا، قدرت چانه‌زنی دختر نیز کاهش می‌یابد به خصوص زمانی که از سوی پدر و خانواده پدری طرد شود. او در زندگی‌اش تنهایی را تجربه می‌کند چرا که نه پدری پشتیبان و حامی او باقی مانده است و نه خانواده داماد چندان به دختر فراری بهایی می‌دهد.

با این حال، سالیان سال است که بخشی از دختران برای ازدواج، فرار را انتخاب می‌کنند و از این طریق در برابر قدرت و اقتدار پدر، مقاومت می‌کنند؛ فرار دختران به یکی از مهم‌ترین راهکار‌ها برای ایجاد فشار اجتماعی و فرهنگی والدین مبدل گشته است و دختران به خوبی دریافته‌اند که والدین‌شان تاب تحمل این فشار‌ها را ندارند و به راحتی کوتاه می‌آیند. مادران نیز این را فهمیده‌اند و حتی گاهی به دختران خود یادآوری می‌کنند که تنها راهی که باقی مانده است، فرار است.

و، اما این بار تکنیک فرار جواب نمی‌دهد. تکنیکی که در اغلب موارد به مثابه ابزار و اهرم فشاری برای اقتدارزدایی از والدین و کسب مجوز ازدواج عمل می‌کرد. رومینا نیز با تکنیک فرار آشنا بوده و بعد از مخالفت پدرش، فرار را انتخاب می‌کند بلکه از این طریق به هدفش برسد، اما این بار تکنیک فرار برای رومینا موفقیت‌آمیز نیست.

شاید به این دلیل که پدر رومینا از نسل جدید است و مایه‌هایی از مقاومت در برابر ساختار‌های فرهنگی و جنسیتی را در خود پرورش داده است. شاید او با این اقدام می‌خواسته در برابر ازدواج دخترِ کودک خود مقاومت کند. آیا می‌توان اقدام او را مقاومت در برابر کودک‌همسری رایج در آن منطقه تلقی کرد؟ آیا می‌توان واکنش پدر را مقاومتی در برابر فرهنگ ازدواج زودهنگام و نامناسب دخترش تعبیر کرد؟

این اتفاق حتی اگر نشانه مقاومت پدر در برابر کودک همسری، ازدواج در سنین پایین، ازدواج دختر با فردی نامناسب و … باشد، اما او توان مواجهه و مدیریت این چالش را نداشته است. پدر رومینا نیز قربانی ساختار فرهنگی این سرزمین است. این ساختار فرهنگی از او یک قاتلِ فرزند ساخت.

پدر رومینا با قتل دخترش با این شکل از خشونت، مرتکب تصمیم اشتباهی شده است درحالی که می‌توانست تغییرات دیگری را رقم بزند و دخترش را از چنین ازدواجی مصون نگه دارد. او را متقاعد کند، او را به ادامه تحصیل تشویق کند، برایش اهداف بزرگ بیافریند، او را آماده ورود به دانشگاه کند، برای او اهداف فرهنگی والا تعیین کند و مواردی از این قبیل.

اگر اهداف زندگی رومینا بزرگ بود آیا او در سنین کودکی به ازدواج فکر می‌کرد؟ نقش و جایگاه نظام آموزشی کجاست؟ چرا دختران ساکن این روستا‌ها کمتر تمایلی به ادامه تحصیل دارند و اغلب در سنین پایین، ازدواج را برمی‌گزینند. چرا دختران تصمیم می‌گیرند که در سنین پایین و بدون مهارت، استقلال و هویت شخصی به فرد دیگری پناه آورند. انگار کودکی، نوجوانی و جوانی در این دیار بی‌معناست.

ریشه‌های قتل رومینا را کجا‌ها می‌توان رصد کرد؟
همانطور که گفتم کودک‌همسری در این مناطق بسیار رایج است؛ دختران در سنین پایین ازدواج می‌کنند، تحصیل را رها می‌کنند و بلافاصله صاحب فرزند می‌شوند. برای خانواده‌ها امری رایج است که دختران خود را در سنین پایین به خانه بخت بفرستند. درباره فرار دختران از منزل به قصد ازدواج نیز که یک سنت و فرهنگ دیرین است صحبت شد.

اما در این میان باید جهل فرهنگی را هم اضافه کرد که در فقر فرهنگی، فقدان سواد ارتباطی، عدم برخورداری از سواد جنسی و سواد حقوقی، حضور تعصبات جنسیتی، قومیتی و مذهبی، عدم توانایی مدیریت خشم، نبود فرهنگ استفاده از مشاوره و مواردی از این قبیل دیده می‌شود. افراد راه‌های مواجهه با چالش‌ها، تفاوت‌ها و تعصبات را نیاموخته‌اند.

بنظر می‌رسد نظام آموزشی و حتی دانشگاهی در این منطقه بی‌کارکرد شده است و قادر به رقم زدن تغییرات فرهنگی نیست. در دیار ما تغییرات فرهنگی، بسیار تدریجی و کند پیش می‌رود و تنها رنگ و بوی ظواهری از این فرهنگ و سبک زندگی مدرن را می‌توان در نوع پوشش و آرایش زنان این دیار، سبک چیدمان منزل، مصرف ماهواره‌ای و استفاده از شبکه‌های اجتماعی دید که پیامد‌های مخربی را در جامعه محلی بر جای گذاشته است.

ظاهر رومینا بنظر می‌رسد مدرن است، اما او همچنان اسیر فرهنگ سنتی است. او همچنان می‌خواهد مثل مادربزرگان و مادران این دیار در سن پایین ازدواج کند؛ از تکنیک‌های آن‌ها هم استفاده می‌کند. او چقدر از نسل‌های پیشین خود متفاوت است!

این جامعه اسیر جهل فرهنگی است؛ جامعه‌ای که در آن همچنان تولد فرزند پسر ستایش و تولد فرزند دختر نکوهش می‌شود. جامعه‌ای که در آن پسر ۲۹ ساله هنوز معنای رابطه عاطفی را نمی‌داند؛ او از یک‌سو از رابطه تلفنی‌اش با رومینا صحبت می‌کند، اما از سوی دیگر اظهار می‌کند با رومینا رابطه عاطفی نداشته است.

جالب است که در جایی دیگر از حرف‌هایش می‌گوید ما عاشق هم بودیم. به خوبی به سطح سواد فرهنگی و ارتباطی او پی می‌بریم. اما نباید فراموش کرد که یک نکته را خوب یاد گرفته است؛ او در گفته‌هایش می‌گوید که فرار دختران و فراری دادن دختران و ازدواج در سن پایین یک امر عادی است. یک سنت دیرین است که در خانواده‌ها نسل اندر نسل رواج دارد.

تا دیروز دختران با فرار با پسر مورد علاقه خود اغلب به خواسته خود می‌رسیدند و جامعه محلی نیز از آن‌ها حمایت می‌کرد. همه مهر تایید ازدواج را می‌زدند و ازدواج صورت می‌گرفت، اما این بار این اتفاق نیفتاد. پدر نخواست واقعیت ازدواج دختر را بپذیرد. او مقاومت کرد. این اقدام شاید نشانه تغییری باشد. او یک پدر دهه شصتی است و تنها ۳۷ سال دارد. شاید او خود پشیمان باشد از ازدواج در سن پایین و شروع زندگی متاهلی و مسئولیت‌های سنگین زندگی‌های امروزین…

حرکت او می‌تواند نشانه‌ای از مقاومت در برابر کودک‌همسری باشد، اما او دانش، روش و شیوه مقاومت را نمی‌دانست. او نمی‌دانست با دختر کودک خود چگونه باید رفتار کند. توان اقناع فرزند خود را نداشت، چون خود آموزش ندیده و بی‌مهارت است. او در جامعه‌ای زیسته است که از روابط پیش از ازدواج به شدت می‌هراسد و آن را ننگی تمام‌عیار می-داند به حدی که دختر را مستحق مرگ می‌داند.

او در جامعه‌ای زیسته‌است که همیشه سنگ آبرو را به سینه می‌زند. در این اجتماعات آبرو است که حرف اول را می‌زند به نحوی که حتی پدر قتل دختر را بر گزینه‌های دیگر ترجیح می‌دهد. به نظر می‌رسد پدر با سر بریدن دختر می‌خواهد داغ ننگ آبروریزی را از خود و خانواده‌اش بزداید. چرا که یکی از مهم-ترین ترس‌ها در این جوامع، ترس از نگاه‌ها، حرف‌ها و برچسب‌های مردم است. حرف‌های مردم از جان فرزندشان هم مهم‌تر است. آن‌ها تاب تحمل حرف‌های دیگران را ندارند.

علاوه بر همه این‌ها نباید از نقش و اهمیت نظام حقوقی و قانونی به عنوان یک عامل تسهیل‌کننده غفلت کرد؛ جامعه‌ای که از فقر سواد حقوقی رنج می‌برد، تصور می‌کند نظام حقوقی و قانونی کشور سرنوشت و مالکیت فرزندان را به او سپرده است و او می‌تواند به راحتی قاتل فرزندش شود. این جامعه با چنین مختصات فرهنگی به حقوق انسانی کودک آشنا نیست. در چنین جامعه‌ای باید بستر‌های حقوقی به منظور حمایت و مراقبت از کودکان ایجاد کرد. به این جامعه باید نکات حقوقی و قانونی را آموزش داد.

درنهایت می‌توان گفت رومینا، پدر رومینا و بهمن (خواستگار رومینا) همگی مولود نظام فکری و فرهنگی پرسابقه‌ای، چون کودک‌همسری و فرار از خانه و همچنین محصول محرومیت‌های فرهنگی، آموزشی و حقوقی هستند. آن‌ها محصول جامعه و فرهنگی هستند که در آن زیسته‌اند.