محمد و محمود خوشدل، استادکارانی هستند که تعویض چوب و حلب های سقف عمارت بلدیه رشت را برعهده دارند. این روزها که حلب های کوره ای سرخ رنگ بر سقف عمارت میخ‌کوب می شود، به دیدار آن دو رفتم. رشتکده،  زیر لمبه های چوبی که با فاصله یک در میان سقف عمارت را نگه می […]

محمد و محمود خوشدل، استادکارانی هستند که تعویض چوب و حلب های سقف عمارت بلدیه رشت را برعهده دارند. این روزها که حلب های کوره ای سرخ رنگ بر سقف عمارت میخ‌کوب می شود، به دیدار آن دو رفتم.

رشتکده،  زیر لمبه های چوبی که با فاصله یک در میان سقف عمارت را نگه می دارند، آسمان همیشه ابری و نمناک رشت پیداست و من با احتیاط پا روی لمبه ها می گذارم و دودکش های آجری را حائل می کنم تا نلغزم. پیرمرد را می نگرم که بی تردید و حزمی، از ارتفاع  حدود ۱۰ متری از روی لمبه ها چوبی می پرد و حلب های چندمتری ورق گالوانیزه را به لمبه های زیر سقف می کوبد. اما مساحت همه بخش ها یکسان نیست و حلب ها باید به اندازه مشخصی برش بخورد تا ورق های کوره ای سرخ رنگ همانند سقف دیگر عمارت های تاریخی مرکز رشت شود.

 

دستان پیرمرد را می نگرم، مچ دستش باندپیچی شده و کف دستانش پر از شیارهای عمیق است و پیشانی اش آثاری از بخیه دارد. انگار هربار که قیچی حلبی بری را بر می دارد، یک بار خطوط برش بر دستانش می خورد. اثر سالها کار حلب زنی بر سقف خانه های شیب دار گیلان را می توان در جزء جزء جثه کوچک مردی دید که او را به‌عنوان پهلوان کشتی گیله مردی می شناسند.

 

 

و من هربار که از کارگاه مرمت عمارت بلدیه رشت بازدید می کنم، لابه لای عکس های یادگاری مدیران و شهرداران، با استادکارانش هم به گفتگو می نشینم و عکسی به یادگار می گیرم تا بماند در تاریخ این شهر که پدر و پسری به نام «محمد و محمود خوشدل» کار تعویض چوب ها و حلب سقف شاخص ترین بنای میراثی رشت را انجام دادند.

 

«محمد خوشدل» اهل روستای دارسازی است. از وقتی ۱۶سال داشت، نزد استادکاری از اهالی آستارا، کار نجاری و حلب زنی را آموخته است:« سه سال پیش او کار کردم. ما صداش می کردیم، اوستا عباس. عموم که از تهران برگشت گیلان، نزد او کار کردم. کانال سازی می کرد. » و درباره حرفه حلب سازی اینگونه توضیح می دهد:«حلب سازی کار زیاد دارد. لوله برای ناودان باید بسازیم، آبراه هست. زاموک را باید بسازیم همه را هم بالای بام و موقع کار باید اندازه بزنیم. اینگونه نیست که از قبل متر بزنید، در کارگاه برش بزنید و بیاورید بالای سقف چفت و بست کنید.»

 

 

و در پاسخ پرسش من که چرا با دستکش ایمنی کار برش حلب را انجام نمی دهید، می گوید: «با دستکش نمی شود دقیق اندازه گرفت. لیز می خورد.» و دستانش را نشان می دهد که آثار بریده شدن کف دست هایش روی حلب پیداست. و ناخن هایش را بلند نگه می دارد تا بتواند راحت تر حلب ها را خم کند. روی داربست هایی که سقف موقت را روی بلدیه نگه می دارد، ورق های گالوانیزه را خم می کند تا لوله های آبراه را بسازد و با چنان مهارتی، نیم سانت از ورق ها را تامی کند تا زاموک بسازد. می گوید:« زاموک واژه روسی است به چفت و بست بدون جوش کاری تکه های حلب می گویند.»

 

می گویم، تاحالا شده موقع کار آسیب ببینید؟ «خیلی» و آثار بخیه گوشه چشم چپش را نشان می دهد.« همان روزهای اول روی ساختمان ساعت، باد شدید می وزید، برزنت محافظ سقف خورد به اره برقی و برگشت به سمت صورتم. شانس آوردم کور نشدم. ۲۱ بخیه خوردم.» و با اعتراض ادامه می دهد: «حلب زنی بام باید تابستان انجام شود نه موقع باران. برای جلوگیری از نفوذ باران داربست و حلب موقت روی سقف عمارت زده اند. برای تعویض چوب و لمبه کاری چتر یال شرقی همین ساختمان، من خوابیده زیر حلب یدکی کار کردم خیلی سخت بود.»

 

و از خاطراتش می گوید که هیچ گاه از ارتفاع نترسیده است. حتی روزی که از بالای ساختمان و در اثر برق گرفتگی پرت شد. او که متولد سال ۱۳۳۹ است، دلخوشی اش چهار فرزندی است که همگی را به ثمر رسانده و یکی هم حرفه پدر را دنبال می کند. به پسرش اشاره می کند که نزدیک برج ساعت کار می کند:« محمود ۶سالش بود، خیلی شیطنت می کرد. یک روز مادرش گفت محمود را با خودت ببر سرکار. من هم بالای یک ساختمان چندطبقه کار می کردم. یک بار دیدم لبه بام نشسته. بجای آنکه او را از لبه بام بلند کنم، گفتم همانجا بنشین. می خواستم از همان بچگی ترس از ارتفاع نداشته باشد.»

 

 

و با فراخوان پدر، محمود هم به ما می پیوندد. پدر می گوید: «درست است که جوانی هایم کشتی گیله مردی کار می کردم ولی دیگر قدرت بدنی محمود را ندارم.» و محمود که تجربه ها و مهارت پدر را تحسین می کند، می گوید: «از بچگی نزد پدرم کار می کردم با این حال، هنوز در برخی از ظریف کاری‌ها محتاج راهنمایی های او هستم.»

 

این پدر و پسر استادکار، اگرچه مرمت عمارت بلدیه رشت را بعنوان تنها پروژه میراثی گیلان برعهده گرفته اند، ولی مرمت کاروانسرای شاه عباسی در کرج و همکاری با اداره میراث فرهنگی تهران را در کارنامه کاری دارند. افزون بر آن پس از زلزله سال ۱۳۶۹ رودبار و منجیل، ماه ها در این شهرها مشغول به کار بودند.

 

دوباره بارش باران بر سقف های شیب دار گیلان شروع شده است و من با محمد و محمود خوشدل خداحافظی می کنم تا زیر باران، سقفی برای محافظت از باران بسازند.